1. تصور کنید پدر همسرتان قاتل پدرتان باشد
تا اتفاق کوچکی می افتد، سریع بحث شان گل می کند. زن و شوهرهای جوان امروزی را می گویم که نقل هر جرو بحث شان، متهم کردن خانواده طرف مقابل است؛ عبارت هایی تکراری مثل اینکه «مامانت اینا چرا دیشب اون جوری با من حرف زدند» یا «بابا و مامانت زندگیمونو به هم زدند با این دخالت هاشون.»
در میان ما هستند کسانی که به نوعی با خانواده همسرشان مشکلات زیادی دارند و حسابی از یکدیگر دل چرکینند؛ به خصوص که بعضی از زوج های جوان این قضیه را یک جورهایی افتخار می دانند که مثلاً با خانواده همسرشان قطع رابطه کرده اند.
حالا تصور کنید پدر همسرتان قاتل پدرتان باشد و دشمن شماره یک ایل و تبار شما؛ درست مثل امام جواد(عليه السلام) که همسرش دختر مأمون بود اما رفتارش با این پدر همسر چطور بود. امام محمد تقی (عليه السلام) با وجود آن که با ام الفضل دختر بزرگ مأمون به زور خود او ازدواج می کند اما هیچگاه در برابر مأمون که دشمن او و پدرانش بوده رفتار بدی از خود نشان نداد.
2. آيا شيك پوشي اشكال دارد؟
بعضي ها عادت كرده اند لباس كهنه و ژوليده اي بپوشند و از شيك پوشي و لباس هاي نظيف دوري مي كنند به بهانه اينكه نكند دنيازده شوند و درگير زخارف دنيا. شيخ صدوق از على بن مهزيار از امام نهم(عليه السلام) روايت كرده كه: نمازهاى واجب را با خز و ساير لباسهاى قيمتى مى خواند و عباى گرانبهايى به دوش مى انداخت، جبه خز مى پوشيد و با همين لباسهاى اعلاء نماز مى خواند به ما هم امر مي كرد در چنين لباسهايى نماز بخوانيم (1).
معروف است كه يكى از دراويش به لباس امام صادق(عليه السلام) اعتراض كرد و ايشان در جواب فرمودند: بيا جلو به لباس زيرين من دست بزن، آمد و لمس كرد ديد جامه اى از كرباس به تن دارد، در حاليكه آن درويش در زير خرقه جامه اى بس نرم از پارچه اى لطيف پوشيده بود، و با اين حركت امام(عليه السلام)، رسوا شد.
احترام مؤمن در قاموس فرهنگ اهل بيت عليهم السلام از كعبه هم بالاتر است، مؤمنين بايد با ظاهرى آراسته و پاكيزه در انظار عموم حاضر شوند و اين مطلب در مواردى كه فرد جداى از موقعيت فردى، نوعى انتساب به جامعه مسلمين دارد از اهميت بيشترى برخوردار مى شود.
3. تا به حال به عيادت مريض رفتي؟
تا به حال شده، مريض شده باشي و چشم انتظار كسي كه بياد عيادت شما؟! و هنگامي كه كسي به عيادت شما ميآيد چقدر خوشحال مي شويد و احساس شعف مي كنيد. امام جواد(عليه السلام) با شنيدن خبر بيمارى يكى از دوستان خويش به عيادتش مى رود، و با حضور بر بالين بيمار و احوالپرسى از او، اميد به زندگى را در وى تقويت مى كند.
احمد بن ابى خلف مى گويد: ديدار امام جواد(عليه السلام) ، نشاط و قوتى را به جسم و جانم ريخت كه درد را فراموش كردم و همه ى حواس من متوجه حضرتش شد، كنار بسترم نشست و كتابى از يونس بن عبدالرحمان با موضوع اعمال روز و شب و مستحبات وارده ، بالاى سرم بود، امام(عليه السلام) آن را برداشت و صفحاتى از آن را خواند و تا آخر كتاب ورق زد و به همه ى صفحات آن نگاهى انداخت ، و سپس فرمود: خدا يونس را رحمت كند، خدا يونس را رحمت كند، خدايونس را رحمت كند(2).
4. از وابستگی به مسئولان حکومتی استفاده ای نکردند
امام جواد(عليه السلام) فرزند پیشوای شیعیان بود و داماد خلیفه عباسی اما از این انتساب ها چه استفاده ای کرد؟ این روایت معروف را از یکی از یاران ایشان بخوانید: « در بغداد خدمت امام جواد(عليه السلام) شرفیاب شدم و وقتی زندگی شان را دیدم، در ذهنم خطور کرد که ایشان به زندگی مرفهی رسیده اند و با این اوضاع هرگز به وطن خود مدینه بر نمی گردند.
امام(عليه السلام) در این لحظه سرش را به زیر انداخت و در حالی که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود نان جوین و نمک خشن در حرم رسول الله (صلي الله عليه و آله) نزد من از آنچه می بینی محبوب تر است».(3)
اما بعد از این اتفاق در بغداد نماند و با همسرش ام الفضل به مدینه بازگشت و همچون پدران خود زیست و تا سال 220 هجری در آنجا زندگی کرد.
5. چطور با مخالفانشان برخورد می کردند؟
حتماً برایمان پیش آمده که در مجلسی شرکت کرده باشیم و سوالات دینی یا مسائلی دیگر را از ما بپرسند و اگر مطالعه ای داشته باشیم بتوانیم دست و پا شکسته جوابی بدهیم یا کلاً سوال را بی جواب بگذاریم. به راستی چقدر درباره مسائل روزمره دینی مان اطلاع داریم و چقدر برای خواندن و دانستن این مسائل وقت می گذاریم؟ تا در زمان ضرورت بتوانیم جواب مخالفان دینمان را بدهیم.
در زمان امامت امام جواد(عليه السلام) حاکمان وقت برای آنکه این امام همام(عليه السلام) را امتحان کنند، در مناظرات زیادی از ایشان دعوت می کردند تا با دیگر علما و دانشمندان شهر به مناظره بپردازند.
شاید یکی از معروف ترین مناظرات حضرت با یحیی بن اکثم ( معروف ترین عالم اهل سنت آن زمان) است که سوالاتی را آماده کرده بود تا ایشان در جواب آنها باز بمانند اما یحیی بن اکثم با پرسیدن اولین سوال خود که مربوط به مجازات شکار حیوان با لباس احرام بود به توانایی و علم امام(عليه السلام) پی برد.
6. از گرفتاري مردم فرار نكنيد
گاهی وقت ها خودمان را می زنیم به آن راه؛ دستاویز هم زیاد است و ماده و تبصره و قانونش هم این جور مواقع خیلی راحت یادمان می آید. حاضریم هر کاری بکنیم تا گذرمان به گرفتاری های مردم و دوست و همسایه نیفتد؛ راه پیچاندش را هم خیلی خوب بلدیم. خلاصه به این راحتی ها دم به تله نمی دهیم.
مردی از اهالی سیستان که در سال اول خلافت معتصم عباسی با امام نهم(عليه السلام) همسفر بود، می گوید: در همه موارد با هم بودیم. روزی در سر سفره غذا به امام جواد(عليه السلام) عرض کردم، فرماندار شهر ما یکی از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت(عليهم السلام) است. مأمورین او برای من مالیات نوشته اند و پرداخت آن برایم سنگین است. لطف کنید و نامه ای برای او بنویسید تا با من مدارا کند. امام(عليه السلام) با وجود آن که فرماندار شهر را نمی شناخت. قلم و کاغذی برداشت و چنین نوشت: «حامل این نامه نکته زیبایی را یادآور شد که تو به آیین پسندیده ای گرایش داری. مطمئناً تو در مقابل عمل نیک، پاداش خواهی داشت. به برادرانت احسان کن و بدان که خداوند عزیز و جلیل از ریزترین اعمال و رفتارت سوال خواهد کرد». مرد سیستانی وقتی نامه را به نزد حسین بن عبدالله نیشابوری ( فرماندار سیستان) می برد، می گوید او دستور مالیات را بر من ببخشد. و اضافه کرد تا زمانی که من فرماندار این شهر هستم، تو را از گرفتن مالیات معاف کردم. وتقی وضعیت خانوادگی ام را برایش شرح دادم، برای حل مشکلات معیشتی ام اقداماتی انجام داد و مقداری هم اضافه به من کمک کرد.
7. مرا به بازی چه کار؟
تاکنون فکر کرده ایم که وقت فرزندانمان و حتی خودمان را چگونه می گذرانیم؟ چقدر برای وقت، آن هم در این دوران طلایی زندگی شان ارزش قائلیم؟ در میان ما کم نیستند فرزندان و کودکانی که از این دوران برای یادگیری بسیاری از مسائل دینی نهایت استفاده را می کنند و برخي هم بي تفاوت سرگرم بازي هاي كامپيوتري و تبلت و... هستند.
نقل است «روزی مردم برای ملاقات با امام جواد(عليه السلام) که در خردسالی به مقام امامت رسیدند، در بغداد جمع می شوند. در میان جمع شخصی به نام علی بن حسان واسطی معروف به عمش برای امام جواد(عليه السلام) چند اسباب بازی که یکی از آنها نقره بود، می برد. عمش می گوید وقتی به خدمت امام(عليه السلام) رسیدم به او سلام دادم. حضرت پاسخم را دادند اما در چهره مبارکشان کراهتی را مشاهده کردم. ایشان به من دستور نشستن ندادند.
به ایشان نزدیک شدم و اسباب بازی ها را در حضورشان گذاشتم. غضب آلود به من نظر کردند و آنها را کنار زدند و فرمودند: «ما لهذا خلقنی الله ما انا و اللعب/ خدای متعال من را برای اینها نیافریده. مرا به بازی چه کار؟» من از ایشان درخواست عفو کردم. حضرت مرا بخشیدند.» اینها همه نشان می دهد که ایشان هرگز وقت گرانبهایشان را به آن دسته از امور دنيوی که جلب توجه می کند، صرف نمی کردند.
------------------
1. اعيان الشيعه، ج 4، جزو 3 ص 219، زندگانى امام محمدالتقى الجواد ص 31.
2. وسايل الشيعة : 27/100، ح 33319.
3. بحار الانوار، ج 50، ص 48.
نظرات شما عزیزان: